گمان میکنه من میخوام صنار سه شایی اونو بالا بکشم؟ من اگر یک موی سبیلم را توی بازار گرو بگذارم صد کرور تمن به من جنس میدند. هرچی باشه فیل مردهاش صد تمن زندهاش صد تمنه. (با دستها کپلی پشم آلودش حرکتی از روی ناامیدی کرد.). حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. میره تو اندرون و با منیر جناق میشکنه و خیلی خودمانی شده. از صبح تا شام جان بکنم، وقتی که میرم تو اندرون یا باید کفش و کلاه بچهها را جمع بکنم، و یا دعوای صیغه و عقدی را و یا کسالت حلیمه خاتون را تحویل بگیرم! آن وقتها مردم پر و پا غرس پیدا میشدند، همه بابا ننهدار بودند، مثل حالا که نبود. هدایت، صادق. [۸۴], بهگفتهٔ کاتوزیان، حاجی آقا مخلوطی از دو تیپ اجتماعی است، یکی تیپ سیاستمداران صدر مشروطه که تعهد و تظاهر به دیانت را حفظ کردند، و دیگری تیپ تاجران نسبتاً بزرگ بازار، هرچند که او این وجه دوم حاجی آقا را دارای اصالت کافی نمیداند. هدایت همچنین چندین بار به اعضای حزب اجازه داد تا جلسات محرمانهٔ خود را در محل زندگیاش برگزار کنند. پرسید: حاجی آقا: — بله، بفرمایید. یک چیزی میگم یک چیزی میشنوی. خوب، این پسره بی آب و گلم نیست، هر وقت میاد سرش را پایین میاندازه و صاف میره تو اندرونی. [۸۳] پسر اول حاجی آقا، آقا کوچک است که پس از هشت دختر به دنیا آمدهاست. [۸۰] او در تابستان یک پیراهن یقهحسنی و یک زیرشلواری گشاد، همراه با جلیقهای با جیبهای فراخ میپوشد و شبکلاهی بر سر میگذارد و قبای نازکی را به دوش میاندازد. صادق هدایت، رمان «حاجیآقا» (1324) را بر پایۀ رویدادهای تاریخیـ سیاسی اواخر حکومت رضاشاه و اوایل حکومت محمدرضاشاه، به فاصلۀ زمانی اندکی نسبت به آنها نوشته است. [۶۴][۶۵] پیش از آنکه حاجی برای جراحی به بیمارستان برود، پول و دستورهایی به حجةالشریعه میدهد و او را روانهٔ ارومیه میکند تا در جایهای عمومی و قهوهخانهها، ضد تجدّد تبلیغ و مذهب و خرافات را ترغیب کند. در دنیا همین خوبی و بدی میمانه و بس. پس از مرگ او، از آنجایی که حاجی ابوتراب پسر یکی یکدانهاش بود، همهٔ ثروت پدر به او میرسد. این بقلمه را همچین پخته بودند که توی دهن آب میشد، آدم دلش میخواست که انگشتهاشم باهاش بخوره. [۴] همچنین به گفتهٔ شاپور بهیان، هدایت در این کتاب بیش از هر جای دیگری با حزب توده همراهی نشان میدهد. — خفه شو ضعیفه! [۱۳۱], بخش B که کوتاهتر است، با دو بخشِ شبیه به همِ A و A' در تضاد است از این نظر که هدایت در آن دست به کار شده و خود به توصیف بخشهایی ناپیدا از شخصیت حاجی آقا میپردازد. [۱۱۷] حاجی آقا همچنین در مدخل دانشنامهٔ فرهنگ مردم ایران، یک داستان بلند نامیده شدهاست. حاجی لبخند نمکینی زد و به شخص تازهوارد گفت: — مثل اینه که سابقاً خدمتتان رسیدهام. من قدیمیم، اگر عرضهٔ این کارها را داشتم، حالا حال و روزم بهتر ازین بود که هست. خوب، اونجا زن و بچه هستند، رویشان واژه. من پوستی از سرتان بکنم که حظ بکنید. داد آنقدر چوبش زدند که خون قی کرد و مرد. [۱۴۶], اگرچه پس از انتشار بوف کور مطبوعات وابسته به حزب تودهٔ ایران به نکوهش هدایت پرداخته و او را «روشنفکر مأیوس» نامیدند، پس از انتشار حاجی آقا همین نشریات این اثر هدایت را بهعنوان نقطهٔ اوج امیدواری هدایت و نمونهٔ والای طنز او ستودند. زنهایش نیز از مرگ او خوشحالند و میزنند و میرقصند. LIFE AND WORK – Encyclopaedia Iranica", "Ḥājjī Āqā (Audiobook, 2007) [WorldCat.org]", "Formats and Editions of Hādschi Âghâ. با اون عایدی، با اون پول سرشار! یک دقیقه پیش بود مراد نبات خرید آورد. هی قمار، هی هرزگی؛ من که گنج قارون زیر سرم نیست. صادق هدایت نویسنده، داستاننویس، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. هر روز صبح با مرحوم ابویتان میرفتیم گذر لوطی صالح چاله حوض بازی میکردیم. بسیاری از محققان، کتاب «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. میدانی مخارجش چقدر شده بود؟ شش هزار و دو عباسی و سه تا پول. مثلاً این هم راحتی سر پیری من شده! توی این خونه همه نقل و نبات کوفت میکنند. کتاب حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. [۱۴۱] همچنین در مقایسهٔ شخصیتها، شخصیتهای داستان چخوف، یکنواخت، ایستا، و کسلکننده هستند که تغییر حالت نمیدهند، در حالی که شخصیتهای داستان هدایت، همراه با حوادث داستان دگرگون میشوند. بخش دوم شامل توصیفهایی از زندگی حاجی آقا و پیشینهٔ اوست. [۱۱۴] دخالتهای هدایت در داستان شامل انتخاب نامی برای شخصیت اصلی که هیچ تناسبی با رفتارهایش ندارد، ظاهر نازیبای او، و اختلاف دیدگاه آشکار نویسنده با حاجی ابوتراب است. [۱۳۶], بهباور نصراصفهانی و فهیمی، انتخاب نامهای طنز مانند حاجی آقا (که حتی به مکه هم نرفته است)، بکاءالذاکرین، حجتالشریعه، علیقلی خیبرآبادی، کلب زلفعلی، دکتر جالینوسالحکماء، گل و بلبل، آقا کوچیک، منادیالحق، دوامالوزاره، انیسآغا، مهلقا، اقدس، محترم، حلیمهخاتون، مراد، شاه شهید، یوزباشی، حسین سقطفروش، بصیر لشکر، فلاخنالدوله، قوچعلی بیگ، سرهنگ بلندپرواز، مشهدی فیضالله، سرتیپ اللهوردی، میخچیان، رئیسالوزراء، تاجالمتکلمین، و خیزراننژاد، به طنزگونگی این داستان افزوده است. [۱۷], بهگفتهٔ مجتبی مینوی، از میان رفتنِ بساط استبداد، و وارد شدن نیروهای نظامی در ایران، و زحمتهایی که در طول چهار سالِ پس از آن به مردم ایران رسیدهاست، همگی به این میارزیده است که یک نویسندهٔ ایرانی بتواند از اوضاع و احوالِ آن زمانِ ایران به صراحت و آزادیای که در حاجی آقا وجود دارد، انتقاد کند و مردم ایران بتوانند درد دل خود را بگویند و بنویسند. [۱۱۰] صدرینیا و رنجبر نیز آن را یک رمان اجتماعی و سیاسی معاصر دانستهاند چون مخیل، دارای جدال، متشکل از عنصرهای لازم برای رمان، و بلندتر از حد متعارف داستان است. مثل این که نوهٔ اترخان کهکه ورچین هستند! روی پاکت چاپ شده بود: «شرکت کشبافی دیانت» و به ضمیمهٔ کاغذ یک چک سی و هشت هزار تومانی بابت منافع شش ماههٔ سهام شرکت برای حاجی آقا فرستاده بودند. [۹۵] او روشنفکری مستقل و غیرحزبی است که علاوه بر هنرمند و زیباییپرست بودن، دشمن هیئتهای حاکم و ارزشهای سنتی نیز است. — آن وقت بوقلمون یکی سه عباسی بود. در حالی که با یک دست گنجشک مفلوکی که پر و بالهایش کنده شده بود و چرت میزد به سینهاش میفشرد و دست دیگرش را محترم گرفته بود، میخواستند از در بیرون بروند. داستان حاجی آقا در پیش و پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم روی میدهد. حاجی پس از جراحی و در وضعیت بیهوشی، میبیند که فرزندانش در خانهاش مشغول قمارند و پولهای او را هدر میدهند. مینوی میگوید که در آن «سالهای کذایی» گذشته، کسی جز دروغ و تملق و چاپلوسی نمیگفت و نمینوشت. [۶۰][۶۱], بخش سوم پس از رویدادهای شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی رخ میدهد. [۷۵][۷۶] نام اصلی او «حاجی ابوتراب» است. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محور آن شخصی به نام حاجی ابوتراب، یکی از بازاریان تهران است که هدایت مجموعهای از زشتیهای اخلاقی را در وجود او قرار داده است. من همهٔ عمرم رفیقباز بودم، شما را که دیدم، انگار که دنیا را به من دادند! شخص تازهوارد را بغل دست خودش نشانید و رو کرد به مراد: کسی که تازه وارد شده بود، گفت: — خیلی متشکرم، چایی صرف شده. چون میخوام برم زیارت…, — این مرتیکهٔ قرمساق پدرسوخته خیلی کلاه سر من گذاشته. آن قدر که مردم به شما اعتقاد دارند به من ندارند.» من که نمیتوانم مال صغیر را زیر و رو بکنم. [۴۷], بخش نخست در زمان پادشاهی رضاشاه، و پیش از رویدادهای اشغال ایران توسط متفقین در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، آغاز میشود. پول را که با کاغذ نمیچینند. بنده غلام سرکار هم حساب نمیشم. همیشه مرحوم ابوی را بالای دست حاجی میرزا آقاسی مینشاند، آن روزها که سیاست مثل حالا نبود. [۶۶], بخش چهارم، کوتاهترین و نمایشیترین بخش داستان است که در بیمارستان روی میدهد. هشت نفرند که با هم چشم و همچشمی دارند. چایی که آوردند، خودش پاشد رفت قندان را از توی دولابچه درآورد و گفت: من امتحان کردم، یک حب قند هم این استکانها را شیرین میکنه. — خدا بیامرزدش، نور از قبرش بباره! چاپ دوم، تهران: ۱۳۸۳، isbn ۹۶۴-۵۷۳۱-۷۱-۲. پشتش هم اسهال خونی شدم و تو رختخواب خوابیدم. — پس مال من همهاش حرام و هرس میشه. آقا کوچک اکنون رانندهٔ دربار است. [۱۲۵] صدرینیا و رنجبر میگویند که اگر هدایت میخواست از روش دیگری برای بیان داستان استفاده کند، آنگاه مقدار ملاحظهای به حجم داستان افزوده میشد. حق هم داری. اگر من میخواستم ازین راهها ترقی کنم، یک زن خوشگل امروزه پسند میگرفتم، لباس شیک تنش میکردم، میبردمش مجلس رقص، میانداختمش تو بغل گردن کلفتها تا باهاش برقصند یا قماربازی بکنند و لاس بزنند. هر وقت مسافرت میرند، اگر مالی چیزی دارند یا اهل و عیالشان را میآورند دست من میسپرند. درباره کتاب : حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. [۱۴۲], نصراصفهانی و فهیمی در عوض پیرنگ داستانها را مشابه یافتهاند. داستان «ویولن روتشیلد» فاقد مقدمه است. گزیده کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت. مرحوم ابوی از اعیان درجهٔ اول بود، سفر قندهار سه من و یک چارک چشم درآورد. بهباور آنها، انتخاب فرم نمایشنامهای به این دلیل بودهاست که هدایت میخواسته از به درازا کشاندن سخن بپرهیزد و توجه عموم را به لب مسائل جلب کند. بله مراد، تو ازین حرفها چیزی سرت نمیشه. [۸۱] او همچنین از عضویت در انجمنی مخفی میگوید که ظاهراً شبکهٔ فراماسونری است. — مرتیکهٔ قرمساق! — قربان خودتان بهتر میدانید، آلو برقانی و سیبزمینی. [۷۳], حاجی آقا پیرمردی است ۸۹ ساله که از سرمایهدارهای زمان خودش محسوب میشود. وقتی اینجا پیش من افراد محترم هستند، هیچکس حق بیرون رفتنو نداره. از میان زنهای زندهٔ او، منیر و محترم که آخرین صیغههای او و جوان هستند، افکارش را پریشان ساختهاند و حاجی به آنها بدبین است. [۷۰] علیزاده و نظری انامق شخصیتهای داستان حاجی آقا را در دستهٔ دوم جای دادهاند؛ به این دلیل که آنها منزوی و بیتفاوت نیستند و در برابر رویدادهای محیط، عکسالعمل نشان میدهند؛ هرچند این عکسالعملها نتیجهای در پی نداشته باشد. اما چون همسایه لجن حوضش را در جوی کوچه خالی کرده بود، بوی گند تندی فضای هشتی را پر میکرد. هم حوادث در ساخت شخصیتها و تغییر آنها سهم دارد، هم شخصیتها در مسیر حوادث تعیینکنندهاند. حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. این همه بریز و بپاش تو این خونه میشه باز هم مثل خونهٔ ملا یزقل زندگی میکنیم! (قهقه خندید و صدایش میان بوی لجن در صحن هشتی پیچید.) [۱۱۳] به باور صدری نیا و رنجبر، دخالت هدایت در داستان و جدال او با شخصیت حاجی ابوتراب موجب نقص و ضعف تکنیک و طرح رمان شدهاند. فردا باید تو دو وجب زمین بخوابیم… راستی دیروز رفته بودم پیش وزیر ننهٔ امالبنین باز آمد؟. [۱۰] چاپ دومی از کتاب نیز بهوسیلهٔ انتشارات امیرکبیر در ۱۳۳۰ خورشیدی (۱۹۵۲ میلادی) در دست کم هزار نسخه منتشر شد. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. مثل دیروزه، هزار سال پیش که نیست زمان کیکاووس و افراسیاب که نیست. دیروز وزیر مالیه منو احضار کرد، دیدی که اتومبیلش را دنبام فرستاد. در این وقت در کوچه باز شد و مرد مسنی با لباس فرسوده وارد شد که یک کیف قطور به دستش بود. حاجی آقا زمانی که به هوش میآید، زبیده یکی از زنهایش را بر بالین خود میبیند که با ذوق، ظرف طلایی را که یکی از ثروتمندان شهر هدیه آورده، به او نشان میدهد. چه در داستان چخوف و چه در داستان هدایت، از گرهافکنی، اوج، و نقطهٔ پایان خبری نیست و داستان بهصورت ساده و یکنواخت است. این کتاب تاکنون به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، هلندی، ارمنی، ترکی استانبولی، اسلوونیایی، و ازبکی ترجمه و منتشر شدهاست. [۵۴] این بخش با مرگ پیرترین زن حاجی آقا، حلیمه خاتون که به درد مزمن معده مبتلاست، پایان مییابد. [۷۷][۷۸] پدر حاجی آقا، مشهدی فیضالله نام داشته که با خرید ارزان تنباکو در جریان تحریم آن، و فروشش به قیمت بالا پس از تحریم، پولدار شدهاست. همه شکایت دارند که از سر سفره گشنه پا میشند. این کتاب از زمان نخستین چاپ در شمارگان بالا، در ۱۳۳۰ خورشیدی، مورد استقبال کتابخوانهای ایرانی قرار گرفت. امروز بیا به مردم بگو زمان شاه شهید خدا بیامرز! SELECTED BIBLIOGRAPHY – Encyclopaedia Iranica", "Hacı Aga: roman (Book, 1998) [WorldCat.org]", "Hadži Agha ; Slepa sova (Book, 1975) [WorldCat.org]", "Ḣozhi Ogho: qissa (Book, 1988) [WorldCat.org]", «حاجی آقا، برساختهای گفتمانی یا نمونه نوعیِ بورژوازی ملی», «نعل باژگونه (تحلیل رمان حاجی آقا و نقد آرای منتقدان)», «نگاهی به طنز اجتماعی در دو اثر از آنتون چخوف و صادق هدایت», https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=حاجی_آقا&oldid=30115126, مقالههایی که تجمیع ارجاع در آنها ممنوع است, مجوز Creative Commons Attribution/Share-Alike. من هیچ راضی نیستم. هاشمی سپس اشارهٔ خود هدایت در داستان را یادآوری میکند: «ولیکن از آنجا که هشتی چهار نشیمن بیشتر نداشت، مهمانهای او هیچوقت از سه نفر تجاوز نمیکرد. [۱۲۲], وجود گفتگوهایی میان حاجی آقا و افراد گوناگون در بخشهای نخست و سوم داستان موجب شدهاست که این کار ساختاری نمایشی پیدا کند. [۹۷][۹۸] صدرینیا و رنجبر میگویند که نویسنده در نقش راوی، زشتیهای جامعه را نشان میدهد و سپس منادیالحق را میفرستد تا با انتقاد تندش، هرآنچه از زشتیها را که احتمالاً از چشم تماشاگران پنهان ماندهاست، آشکار کند؛[۹۹] بهعلاوه، این فرصتی است تا نویسنده دیدگاهش را دربارهٔ نقد شعر بیان کند.[۱۰۰]. کتاب حاجی آقا دومین اثر بلند داستانی صادق هدایت است و از لحاظ ساختار رمان حاجی آقا، دارای چهار قسمت است. راهنمای خرید کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت برای خرید کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت از فروشگاه اینترنتی کتاب های دست دوم (کتابلازم)، پس از اضافه کردن این کتاب به سبد خرید، به بخش تسویه حساب بروید. [۵۶][۵۷], حاجی ابوتراب در شب عید قربان به دنیا آمد و به همین دلیل بدون آنکه به مکه برود، حاجی شد. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. حرفش را عوض کرد: — بله، امروز روز کار و کاسبی هم نمیگرده…. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. [۱۳۲], گونهٔ زبان حاجی آقا طنز است. رمانهای بوف کور و حاجی آقا در هجدهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در سال ۱۳۸۴ ممنوع شد. میگفت «و الله من چهل ساله آخوند محل هستم. مراد دزدکی به فرق طاس حاجی نگاه کرد، اما به این حرفها گوشش بدهکار نبود. [۱۵] داستان آن از زمان سلطنت رضاشاه آغاز میشود و پس از سقوط او، وارد دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ میشود. [۱۲۸] در چاپ ۱۳۳۰ انتشارات جاویدان در قطع رقعی و با ۱۰۹ صفحه، بخش نخست دارای ۲۷ صفحه، بخش دوم، ۱۸ صفحه، بخش سوم ۴۶ صفحه، و بخش آخر، ۸ صفحه است. کدام زیارت؟ به این آسانی به کسی اجازه نمیدند، اگر اجازه و باشپرت میخواد باید بیاد پیش خودم. فکرش را بکن سیاههٔ مرحوم ابوی بود. [۱۴۵] به گفتهٔ مینوی، تصویری که هدایت از فساد و خرابی ایران ارائه میکند، آنقدر خجالتآور است که موجب ناامیدی انسان میشود. [۵], در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، متفقین ایران را اشغال میکنند. داستان حاجی آقا در پیش و پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم روی میدهد. حاجی آقا پس از مدتی، از اصفهان به تهران بازگشته است. این بخش به تنهایی، هم توصیفی و هم دارای گفتگو است؛ ولی باز هم با کمک رشتهای با بخشهای دیگر داستان متحد شدهاست و آن هم کاسهٔ طلایی است که دوامالوزاره بهخاطر لطفی که حاجی آقا برای برادر زادهاش کردهاست، برای او فرستاده است و پس از به هوش آمدن حاجی به او داده میشود. این صفحه آخرینبار در ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۱ ساعت ۱۹:۰۷ ویرایش شدهاست. [۱۲۶], حاجی آقا فصلبندی خاصی ندارد،[۱۲۷] ولی صادق هدایت آن را به چهار بخش تقسیم کردهاست. او دیگر مانند گذشته هیتلر را ستایش نکرده و در عوض از دموکراسی پشتیبانی میکند. بهگفتهٔ آبراهامیان، «برای نخستین بار در تاریخ ایران، یک سازمان رادیکال غیرمذهبی از حمایت عمومی برخوردار شد.» حزب توده در حوزهٔ فرهنگی نیز نفوذ زیادی داشت و بیشتر نویسندگان و شاعران کشور بهگونهای با آن پیوند یافته بودند. [۱۳۴] کاتوزیان حاجی آقا را از طنزنامههای دارای مضمون اجتماعی و سیاسی هدایت میداند. بیشتر منتقدان مانند میرصادقی، صدری نیا و رنجبر آن را رمان شمردهاند. آب دهنش را فرو داد و چشمهایش به دو دو افتاد). چاپ و انتشار این اثر معمولا در ایران ممنوع و یا بسیار سخت بوده. میرعابدینی همچنین داستان حاجی آقا را گنجینهای از فرهنگ مردمی، باورهای سنتی آنها و گویشهای محاورهایشان دانستهاست. حاجی آقا همچنین به زبانهای هلندی،[۴۰] ارمنی،[۴۱] کردی،[۴۲] ترکی استانبولی،[۴۳] اسلوونیایی،[۴۴] و ازبکی،[۴۵] ترجمه و منتشر شدهاست. اگر یکی بود دو تا بود آدم دلش نمیسوخت. حالا باز هم به من محتاجند، از سادگی من سوء استفاده میکنند. [۱۲۹], فیروزه خضرایی میگوید با وجود آنکه حاجی آقا اثری ظاهراً سرراست است، ممکن است در ساختار آن پیچیدگیهایی یافت شود، بهویژه که این داستان کار نویسندهٔ باریکبینی چون صادق هدایت است. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. خوب، من بچه سال بودم، شبانه بوقلمون را از زیر سبد روی آب انبار درآوردم و نصف بیشترش را خوردم. [۸۲], از میان زنهای حاجی آقا، شش زن با حلال کردن مهریههایشان طلاق گرفته و چهار زن او درگذشتهاند. به ما چه؟ زهر طرف که کشته حاجی آقا بلندترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور است که به چهار بخش تقسیم شدهاست. 35778 حاجی آقا صادق هدایت میمنت میرصادقی حاجی آقا را رمان انتقاد اجتماعی دانستهاست که با زاویهٔ دید بیرونی و به شیوهٔ دانای کل روایت میشود. من همیشه چوب وجدانم را میخورم، دیگر چه میشه کرد؟ امروز روز کمتر آدمی پیدا میشه… خوب، ما پیر و قدیمی هستیم، اهل محل به من معتقدند. شاید به خیال افتاده که پولهای دزدیش را حلال بکنه؟ اگر راست میگه بره جلو زنشو بگیره… از قول من بهش بگو که واسهٔ این چندره غاز من نمیگریزم… خوب پاخورشی چی خریدی؟. زمان شاه شهید خدا بیامرز! حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. [۱۳۵] خضرائی میگوید، چنانچه هدایت هر سبک دیگری را بهجز طنز انتخاب کرده بود، احتمالاً به تبلیغات سیاسی برای گروههای دیگر متهم میشد، یا حاصل کار، مانند زورچپانی یک سری دیدگاه میبود؛ ولی با انتخاب طنز است که او به حد اعلا میرسد. — به بهانهٔ بچه، ننه میخوره قند و کلوچه! حاجی ابوتراب سواد درست و حسابی ندارد. حاجی آقا یک داستان واقعگرای طنزآمیز، سیاسی، و اجتماعی است. بهگفتهٔ محمدرضا سرشار، این کار با پشتیبانی حزب توده انجام گرفتهاست. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. پس از مرگ او، حاجی ابوتراب با خرید املاک و مستغلات، ثروت پدرش را چند برابر کرد. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. [۳۰], کتاب صوتی حاجی آقا با صدای عبدالحمید معصومی ضبط، و در ۲۰۰۷ میلادی منتشر شدهاست که مدت آن ۳ ساعت و ۲۶ دقیقه است. مثل اینکه خودم همیشه کشیکشان را میکشم… فهمیدی؟, — این مرتیکهٔ نره غول، پسر عموی محترم، نمیدانم اسمش گل و بلبل یا چه کوفتیه، مردم چه اسمها روی خودشان میگذارند! من که نمیتوانم خیانت در امانت بکنم. هر روز صبح زود از این رجز خوانیها تحویل میگرفت و مثل آدمی که ادرار تند دارد پا بهپا میشد و منتظر بود که کی حمله متوجه او خواهد شد. [۱۵۱] به باور او هدایت در هماهنگسازی نثر با زبان شخصیتها در موقعیتهای گوناگون داستان موفقیت بارزی داشتهاست. تو یکجوری حالیش بکن. [۷۹], حاجی آقا از نظر ظاهری آدمی چاق با ابروهای پرپشت توصیف شدهاست. پدر او حاج مشدی فیضاله دکان تنباکوفروشی داشت و در رویداد رژی (تحریم تنباکو) با خرید تنباکو و فروش آن پس از تحریم، ثروتمند شد. اما حاجی که سردماغ بهنظر میآمد، مثل گربه که با موش بازی میکند، هی حرف را میپیچاند. [۳۲] ترجمهٔ آلمانی حاجی آقا بهوسیلهٔ ورنر زوندرمان انجام و در ۱۹۶۳ میلادی، در برلین منتشر شدهاست. اما با وجودی که میدانست که من دودیام نگفت یک غلیان برایم بیاورند. — نه، برعکس. مادرش دست او را کشید و, https://fa.wikisource.org/w/index.php?title=حاجی_آقا&oldid=117571, Creative Commons Attribution-ShareAlike License. تسبیح شاه مقصودی را از جیب جلذقهاش در آورد و گفت: — شما گمان میکنید که پول علف خرسه. او سرِ آن دارد که نمایندهٔ مجلس شود. همه چشمشان به دست منه، سر کلاف که کج بشه، خر بیار و باقالی بار کن. کی باور میکند؟ من هیچوقت یادم نمیره، خونهٔ مرحوم ابوی یک بقلمه درست کرده بودند؟ هیچ میدانی بقلمه یعنی چی؟ بوقلمون را میکشند، میگذارند بیات میشه، بعد اوریت میکنند و تو شیکمش را از آلو و قیسی پر میکنند، آن وقت توی روغن یک چرخش میدهند و میپزند. [۹], صادق هدایت هیچگاه به عضویت حزب توده درنیامد ولی تعداد زیادی از دوستانش مانند بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، خلیل ملکی، احسان طبری و جلال آلاحمد از اعضای آن بودند. از این نظر که شامل گفتگوهایی میان حاجی ابوتراب و بازدیدکنندگان گوناگونش است و در همان حال حاجی از درد بیماریاش ناله میکند. [۶۳] بخش سوم شبیه به بخش نخست است. سینهاش را صاف کرد و دامن عبا را روی زانویش کشید. اما همچنین حالیش بکن که به محترم برنخوره… (حاجی به فکر فرو رفت), — بله قربان!… دیروز عصر یوزباشی حسین سقط فروش گفت اگر حاجی آقا اجازه بدند حسابمان را روشن بکنیم. تو هنوز زنها را نمیشناسی. یادش بخیر! بخش اول و سوم، شامل گفتگوهایی میان حاجی ابوتراب و بازدیدکنندگانش در هشتی خانهاش است که داستان را به نمایشنامه شبیه کردهاست. امروز که سرم را شانه زدم یک چنگه مو پایین آمد…. فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش پیداست. توی چه عهد و زمانهای گیر کردیم! شما مثل پسر خودم هستید، من همیشه پیش وجدانم از آن دعوای ملکی که پیش آمد و باعث رنجش ابویتان شد شرمندهام. در دالان صدای بچهای شنیده شد و کفش دمپایی که به زمین کشیده میشد. [۱۴۷], کاتوزیان، حاجی آقا را مشهورترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور نامیدهاست. خضرایی میگوید، همانند حاجی آقا که تمام رویدادهایش در خانه و بیمارستان رخ میدهد، تمام رویدادهای بازرس نیز در خانه و میخانه رخ میدهد. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. همچنین از آنجا که داستان در بخش های اول و سوم، ساختاری نمایشی دارد، حورا یاوری و محمدمنصور هاشمی آن را دارای فرم نمایشنامهای دانستهاند. بخش A در هشتی خانهٔ حاجی آقا و در زمان رضاشاه روی میدهد که در آن افرادی برای انجام کارهایی به دیدن حاجی آقا میآیند و با او به گفتگو میپردازند. برخی از این کارها عبارتند از: رسیدگی به سهام شرکت کشبافی که خود در آن سهم دارد، مقاطعهکاری ساختن جادهها، معاملهٔ فرش و تریاک در بغداد، گرفتن اجارهٔ حمام و خانه و دکانهای متعدد، و تهیهٔ گذرنامه برای کسانی که میخواهند به کربلا بروند (با استفاده از دوستیها و رابطههایش با دیپلماتها). «حاجی آقا» از مشهورترین آثار نویسنده شهیر ایرانی صادق هدایت است. [۱۵۲], اندکی پس از چاپ و پخش حاجی آقا در ۱۳۲۴ خورشیدی، مجتبی مینوی در بخش «کتابهای تازهچاپ فارسی» برنامهٔ فارسی رادیو لندن، مقالهای را که دربارهٔ کتاب نوشته بود، خواند. اما این هم یک چارک آلو نبود، من دیگر چشمم کیمیاست. من آلوها را شمردم، بعد که هستههایش را شمردم چهارتاش کم بود. او اهل فسق و فجور و مشروبخواری است و پیشتر اهل قماربازی هم بودهاست. حاجی باز به حرفش ادامه داد: — چه میشه کرد؟ هر کسی در دنیا یک قسمتی داره. [۵۹], در پایان بخش دوم داستان، پس از رویدادهای شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه و رفتن او از ایران، حاجی ابوتراب نیز مانند بسیاری از همکاران و همطرازان خود، همراه با جوانترین زنش مُنیر، به اصفهان فرار میکند. مراد چرتش پاره شد: — بله، آمد رفت تو اندرون. [۶] آبراهامیان میگوید که در این زمان، کشمکشهای سیاسی عمیقی در ایران پدیدار شده بود. بهگفتهٔ آنها، در این داستانها که نمونههایی از طنز انتقادی هستند، چخوف دیدی خوشبینانه دارد، اما دید هدایت بدبینانه و یأسآلود است. [۹۴], منادیالحق شاعری تنگدست، منزوی، و دگراندیش است که در بخش سوم بدون مقدمه وارد داستان میشود. زبیده خانوم سرش درد میکرد، به من گفت برم یک سیر نبات بگیرم. حاجی دید دخترش سکینه است. — یادتان هست کوچهٔ شترداران منزل داشتید؟ ابویتان در قید حیاتند! حاجی آقا، نوشته صادق هدایت. من هم با خودم میگم: خوب، کار بندههای خدا را راه بندازیم. از آنجایی که نوشتههای پیشین هدایت همه بهطور خصوصی و در شمارگان پایین منتشر شده بودند، این نخستین باری بود که کاری از هدایت توسط ناشری حرفهای و با شمارگان بالا منتشر میشد. [۹۰], مراد، پیشخدمت حاجی آقا است. [۸] در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، ۲۳ کاندیدای حزب توده با ۲۰۰ هزار رأی، بیش از ۱۳ درصد کل آرای اخذشده را در سراسر کشور بهدست آوردند. حاجی هم با خشم او را از خانهٔ خود بیرون میکند. [۵۳], حاجی که از وضعیت جنگ اخباری شنیده و با علاقه پیشرویهای هیتلر را در اروپا دنبال میکند، باور دارد که بهزودی هیتلر و ارتش آلمان، پس از گرفتن روسیه، وارد تهران میشوند. خدایا از گناهان همهٔ بندههایت بگذر!…. حاجی آقا رمان کوتاهی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی منتشر شد. با جندک خرید و فروش میشده. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. اما این اثر در دانشنامههای فرهنگ مردم ایران و ایرانیکا، بهعنوان داستان بلند معرفی شدهاست. [۱۲۱] هاشمی میگوید که تفاوت رمان و داستان بلند صرفاً در حجم آن نیست. غلامرضا با پشت دست تف حاجی را که روی لبش پریده بود پاک کرد و با دهن باز به فرمایشات ایشان گوش میداد، بیآنکه مقصودش را بفهمد. برای خرید کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت (جیبی) از فروشگاه اینترنتی کتاب های دست دوم (کتابلازم)، پس از اضافه کردن این کتاب به سبد خرید، به بخش تسویه حساب بروید. مالک این قصر، حلیمهخاتون است که حاجی آقا را نمیپذیرد و او را بهتندی از خود میراند. [۱۳۰] خضرایی برای بررسی ساختار داستان از مقایسهٔ موسیقایی استفاده کردهاست. [۸۵] کاتوزیان، حاج محتشمالسلطنه (حسن نوری اسفندیاری، ۱۲۴۶–۱۳۲۳ خورشیدی) و حاج مخبرالسلطنه (مهدیقلی هدایت، پسرعموی والدین صادق هدایت، ۱۲۴۳–۱۳۳۴ خورشیدی) را دو الگوی اصلی شخصیت حاجی آقا در دنیای واقعی میداند. چرا بچه اینقدر کثیفه؟ یک دستمال توی این خونه پیدا نمیشه که مفش را بگیری؟ آدم دلش به هم میخوره، آبروی صد سالهام به باد رفت! یعنی همین که شلوغ میشد حاضرین جیم میشدند و جای خودشان را به تازهواردین میدادند. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. چون خدا بندههای خودش را میشناسه که چقدر دزد و دغلند، هسته توی آلو گذاشته تا بشه شمرد. بخش A' هم که پس از سقوط رضاشاه رخ میدهد، دقیقاً از نظر وجود گفتگوها مشابه این بخش است. بگو خودم میخوام برم بیرون گردش بکنم. آنها با حکومت «نظم و انضباط» و پارهای از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی رضاشاه موافق، اما با افراطهای شبهمدرنیستی و حملهٔ او به اعتقادها و فعالیتهای مذهبی مخالف بودهاند. با اینهمه قند و نبات و شکرپنیر که توی این خونه میخورند مثل اینه که اهل این خونه کرهٔ دریایی هستند، همه با نقل و نبات زندگی میکنند! یک چیزی بهت میگم نمیدانم باورت میشه یا نه. او در وضعیت جدید با تهیه و خرید و فروش کالابرگهای تقلبی و فروختن جواز عبور و مرور شب در حکومت نظامی، فعالیتهای خود را گسترش میدهد. و به حکومت رضاشاه پایان میدهند. او کل اثر را یک فرم سهبخشی ABA' در نظر گرفتهاست که در آن، بخش پایانیِ چهارمِ داستان حکم یک کُدا را دارد. شاه شهید خدا بیامرز! دو فرشته او را به قصری مجلل میبرند و به دربانی آن میگمارند. او با این وضعیت در هشتی خانهاش مینشیند. مچ پای کپلی و پر پشم و پیلهٔ او که از بالا به زیرشلواری گشاد و از پایین به ملکی چرکی منتهی میشد، موقتاً زیر پردهٔ زنبوری عبا پنهان شد. [۱۰] هدایت در ۱۳۲۴ خورشیدی به عضویت مجلهٔ پیامنو که ناشر افکار انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود درآمد و از اعضای فعال تحریریهٔ آن شد. اگرچه قابلی نداشت، من همیشه میگم: سر و جان فدای رفیق. [۱۲۳] هاشمی میگوید که ظاهراً انتخاب این فرم خاص بدین سبب بودهاست که صادق هدایت میخواسته حاجی آقا با کمترین تغییرهایی، بهصورت نمایش قابل اجرا باشد. [۹۲] صدرینیا و رنجبر، مراد را تمثیلی از مردمی میدانند[۹۳] که با وجود ناخشنودبودنِ درونی، به نمایندگان دیکتاتوریِ تازهٔ پس از برکناریِ رضاشاه «بله قربان» میگویند و خدمت میکنند؛ در حالی که این دیکتاتوری، با شعار مردمفریب «خدمت به مردم و میهن»، فضایی تاریکتر و سنگینتر از قبل ایجاد کردهاست. ----- «آقا بی خود متوحش نباشید. من هم تازه اسم بیمسمای «حاجی آقا» روم گذاشتند و کر و کری میکنم. [۳۱], حاجی آقا تنها اثر صادق هدایت است که در زمان حیاتش به زبان روسی ترجمه شدهاست. غلامرضا کیف خود را باز کرد و پاکت و کتابچهای درآورد. هی نسخه بپیچ، نه بهتر میشه نه بدتر. [۱۵۰] میرعابدینی حاجی ابوتراب را یکی از تیپهای بهیادماندنی ادبیات معاصر میداند. حاجی آقا که بیماری شقاق مقعدش عود کردهاست، بر روی تخت بیمارستان منتظر آغاز جراحی است. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. معلوم نیست چه مرگشه… میدانی؟ زیاد عمر کرده…. برای سفید بختی، جادو و جنبل میکنند. [۸۶] هردوی این افراد از اعضای سالمند، بانفوذ و جاافتادهٔ هیئت حاکمهٔ سیاسی آن زمان بودهاند. [۸۸][۸۹], صدرینیا و رنجبر، حاجی آقا را تمثیلی از سنت مستبدانه، دیکتاتوری رضاشاه، و استبداد مرموزِ پس از او میدانند. کی به تو اجازه داد؟ پنجاه ساله که در خونهٔ منی، هنوز نمیدونی باید از من اجازه بگیری؟ الآن من از پیش زبیده خانوم میام، از هر روز حالش بهتر بود، چرا به من نگفت که سرش درد میکنه؟ اینها غمزهٔ شتریست. منتقدان مختلفی که حاجی آقا را بررسی کردهاند، سه فرم مختلف برای آن قائل شدهاند. [۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴] در این زمان مجلهٔ سخن زیر نظر پرویز ناتل خانلری اداره میشد که دوست نزدیک هدایت بود. هنوز هم هر وقت تو آیینه داغ زخم پیشانیم را میبینم یاد آن زمان میافتم. همین چشم منو که دور ببینند… (کمی سکوت) مقصودم اینه که هزار جور گند و کثافت به خورد آدم میدهند. با من یکی بدو میکنی؟ منم که توی این خونه فرمان میدم. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. من با این حال و روز خودم یک پرستار لازم دارم. همچنین در این داستان از اصطلاحهای عامیانهٔ مردم استفادهٔ فراوان شدهاست. من که از…. این کتاب توسط اعضای کافهکتاب برای استفاده همگان در کافهکتاب بارگزاری شده است. [ب][۳۳][۳۴][۳۵] در ۱۹۷۹ میلادی، ترجمهٔ انگلیسی حاجی آقا بهوسیلهٔ جرج مایکل ویکنز، از طریق مرکز مطالعات خاورمیانهٔ دانشگاه تگزاس در آستین، زیرِ عنوانِ حاجی آقا: پرترهای از یک کلاهبردار ایرانی[پ] منتشر شد. او که در فرنگ درس خوانده، اکنون ماشین آخرین سیستم پدرش را میراند و طلبکارهایش را به سر او حواله میدهد. او در ماه ذیحجه شب عید قربان به دنیا آمده و به همین دلیل لقب حاجی را دریافت کردهاست. باید دائماً تو سرتان چماق زد،… مشروطه… آزادی… برای اینه که بهتر بشه دزدید —در کوزه بگذارید آبش را بخورید! چه مرد نازنینی! بهگفتهٔ او در رمان، کثرت شخصیتها و موقعیتها پیرامون موضوع، شخصیت، یا موقعیتی خاص و یگانه وجود دارد. بروید خونهٔ مردم را ببینید. [۷۱], میرصادقی، حاجی آقا و منادیالحق شاعر را از شخصیتهای اصلی داستان دانسته است. [۱۴۸] بهباور او، دو دلیل اصلی موفقیت این داستان یکی طنزهای لفظی و طنزهای ساختاری آن و دیگری تأثیر تبلیغاتی آن بودهاست. مگر هزار بار بهت نگفتم؟ تو باید اینها را بپایی. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. هاشمی آثار هدایت را تکصدایی[ح] میداند که از خلال گفتگوهای آنها نه دیدگاههای اشخاص گوناگون، که حرفهای شخصی خاص (نویسنده) بهگوش میرسد. میخواستید یک تیکه بدهید دست بچه. یک روز به هوای سردرد، یک روز به بهانهٔ مهمان، یک روز برای بچه! عجب دنیا فراموشکاره، من با مرحوم ابویتان بزرگ شدهام و سالها میگذشت که همدیگر را ندیده بودیم. کتاب های بیشتر در avayebuf.wordpress.com من هنوز همهاش یادمه، مثل اینکه دیروز بوده. چه میشه کرد؟ توی این شهر استخوان خرد کردهایم، بعد از فوت مرحوم ابوی مردم چشمشان به منه. هرچی باشه خوب به آدم برمیخوره. [۷], در چنین شرایطی بود که حزب توده در ایران تشکیل شد. فردا صبح، روز بد نبینی، همینکه مرحوم ابوی خبردار شد، یک دده سیاه داشتیم، اسمش گلعذار بود، انداختن گردن اون.
Palm Roller Shade, Chickasaw Covid Relief Funds, How To Shorten 2 Cordless Blinds, Thin Clay Brick Tiles, 2019 Used Car Market Report, Wii U Release Date, Maine Criminal Justice Academy Training, Aria Blaze Costume,